میکنم نفرینش: یا الهی بکنش چون من زار
هر دو چشمانش تار
تا بداند چه به من میگذرد از غم دوری ان چشم عزیز
میکنم نفرینش: یا الهی بکنش چون من زار
هر دو چشمانش تار
تا بداند چه به من میگذرد از غم دوری ان چشم عزیز
اگر اين روزها از حوالي دلم گذشتي
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختي خوابانده ام
|
تمنای ماندن....
به خدای کعبه دیدم که ملایک تو را با عشق می بردن ومن....
به خدای کعبه به چشم خویش دیدم که چه عاشقانه و عارفانه پر کشیدی ومن
چه عاجزانه تمنای ماندنت می کردم...
به خدای کعبه من به چشم خویش دیدم که اسمان بارفتنت اشک ریخت وتنت را با بارش باران شستشو داد...ومن ....
به خدای کعبه لبخندت را هنگام پرواز در ان شب ملکوتی خود شاهد بودم ...
وتو نیز شاهد حیرانی من بودی وهزاران حرف در ان لبخندت نهفته بود من عاجز از درک ان...
عزیز دلم با گذشت این سالها هنوز حیرانم به رفتنت...وهر شب قدر
لبخندت را که در پهنای اسمان به تصویر کشیده می شود نظاره می کنم
وصدایی در گوشم طنین انداز میشود:به خدای کعبه رستگار
شدم!!!!!!!
حدیث عشق
انصافاً کدام فیلم(از هالیودی و بالیودی گرفته تا همین ایران خودمون)سراغ دارید که
اینگونه زیبا راوی عشق باشه ؟ مصداق عینی اینکه گفتن هر چیز طبیعیش
خوبه،همینه!
تصویر زیر به راستی اثباتگر عشقی ست که سن و فرهنگ و مرز بر نمی تابد.
عکاس این عکس-شباب گلچین-برنده جایزه یونسکو شده و تصویرش در گنجینه ی
عشق دوار ماند.
از این حرف ها گذشته اینجاست که "جامی" می گوید:
نیست بجز عشق در این پرده کس اول و آخر همه عشق است و بس

از انجایی که بعضی از دوستان در رابطه با پست رمضان کنجکاو شدن که چرا چنین حسی نسبت به این
ماه دارم وبا نظرات خصوصیشون علت را جویا شدن لطف کنن به ارشیو مطالب رجوع کنن هفته سوم
مرداد ۸۹پست مربوط به ۱۷ /۵/۸۹...شاید با خوندنش بهم حق بدین ودر عین حال برام دعا کنید که
سخت محتاج دعای شما دوستان هستم ....دلشاد باشید همیشه
نمیدونم چرا نمیتونم شاد باشم...صدای قدمهاتو که می شنوم دلم هری می ریزه.
صدای قدمهاتو که می شنوم با اینکه دوستت دارم اما تموم تنم پردرد میشن..پر فریاد
با اینکه دوستت دارم اما می خوام ازت دور باشم..نبینمت...اسمتو نشنوم...تو لحظه
لحظه های بودنت نباشم..
با اینکه دوستت دارم ازت بیزارم شاید واژه خوبی نباشه ولی خداییش حسم همینه..
با اینکه دوستت دارم اما دیگه با شب هات ...سحری هات و افطاری هات حال نمی کنم بلکه
اتیش می گیرم
ذوب میشم منو ببخش که چنین حسی نسبت بهت دارم...
دلم می خواد این روزا گم وگور بشم تا حضورتو حس نکنم صدای مناجاتت رو
نشنوم...تو مهمونیات نباشم...تو چه کردی بامن خدا میدونه ...
دلم گرفته درست مثل اسمون شهرم..میدونی فرقش با من چیه؟؟؟؟؟
اسمون شهرم هر وقت دلش بگیره بغضشو با صاعقه ای میترکونه واشکاشو جاری
میکنه...سبک میشه حسابی ....بهش حسودیم میشه... ومن سالهاست که با
اومدنت این بغضو تو سینه حبس میکنم...شده خناق برام....تو هوات نفس کم میارم
با اینکه دوستت دارم اما ازت بیزارم...چه کردی بامن ؟؟؟خدا میدونه....
چرا پیوسته می گویی دل شیدا نمی بینم
چرا با ایه های یاس خود دایم پریشانی
وگویی از پس امروز خود فردا نمی بینم
چرا با این همه دریا فقط از قطره می گویی
تلنگر می زنی بر خود که من دریا نمی بینم
چرا با این همه عاشق تواز معشوق بیزاری
ومجنون وار می گویی که من لیلی نمی بینم
همه زیبا وشیدایند دراین عالم که می بینی
عوض کن رنگ چشمانت نگو زیبا نمی بینم
نوشتن بر روی یک ورق سفید.....
نوشتن روی یک ورق خط دار که از وسط دفتر کنده میشه ...دلم تنگ شده
دلم برا نامه نوشتن
برا نوشتن جمله "دوستت دارم" تنگ شده
نوشته ای که زود پاک نمیشه...
زود فراموش نمیشه ...
تا پاره اش نکنی ودورش نندازی همیشه باهاته
دلم برا نوشته های صادقانه واصیل تنگ شده....
کاش می شد باز هم نامه نوشت عین قدیما
کاش می شد باز تموم عشقو روی یک ورق سفید حک کرد و...
با تموم عشق کاغذو تا کرد و....
با تموم عشق در پاکت نامه رو لیس زدو.....
با اون چسب خوش طعمش...
انوقت با تموم عشق پستش کرد ....
وبا تموم عشق منتظر جواب موند....
قشنگه نه؟؟؟؟
به امتحانش می ارزید عشقم عشق قدیم.مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟