اعصابم این روزها عین بیسکویت شده …
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پوووووودر میشه !
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پوووووودر میشه !
می گویند : شاد بنویس …
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس … !!
پرم از بغض …
بغض هایی که نمی شکنند …
بغض هایی که همانند جلادی گردنم را گرفته اند و می خواهد مرا خفه کنند …
پرم از بغض هایی بی رحم…
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۱ ساعت ۳:۱۹ ب.ظ توسط طراوت
|